شاید اغراق نباشد اگر بگویم قریب به 7 سال از تعطیلی آخرین وبلاگی که داشتم می گذرد. آن متقدم ترها، گرفتار حس ناخوشایند خامی و شخصی زدگی شدند تا به دست خود و یکی یکی ریشه شان را بزنم، یکی مانده به آخری به تیغ سانسور گرفتار آمد، و آخرین آن ها نیز به شکل پیچیده و غیر قابل بیانی به دست یک دوست سر به نیست شد.
حالا اما، نه آن جوانک ابله 18 ساله ام که خزعبلات ناشی از انباشت عقده های فروخورده بسیار شخصی اش را نگارش ادبی می پنداشت، و نه آن جوانمرد یاغی که فکر می کرد مختار، پسر ابو عبید ثقفی ست و به زودی قیام خواهد کرد. اینجا، در آستانه 35 سالگی، امیدوارم عاقله مردی ایستاده باشد که سر به سوی جنوب دارد...